معنی از اقوام آریایی
حل جدول
پشتون
سکا، پارت
از اقوام نامتمدن آریایی
سکا
آریایی
شعبه بزرگی از نژاد سفیدپوست
سکا
شعبه بزرگی از نژاد سفید پوست
قوم آریایی
سکا
ایزدبانوی آریایی
سپندارمذ
لغت نامه دهخدا
اقوام. [اَق ْ] (ع اِ) ج ِ قَوْم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء):
چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم
بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست.
سعدی.
و رجوع به قوم شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارحام، اقربا، بستگان، خویشان، وابستگان،
(متضاد) اغیار، بیگانگان
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع قوم، خویشان، طایفه ها
فرهنگ عمید
قوم
فرهنگ واژههای فارسی سره
تیره ها
فارسی به عربی
اقرباء
واژه پیشنهادی
تیرشید
معادل ابجد
388